سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دختری در مزرعه
 
 
سه شنبه 90/9/29 :: 3:39 عصر ::  نویسنده : حنا

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان وزمان رام خوشه ی ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست بر آورده به مهتاب شب و صحرا گل وسنگ همه دل داده به آوازه شباهنگ یادم آید تو به من گفتی(از این عشق حذر کن لحظه ای چند بر این آب نظر کن آب آیینه ی عشق گذران است تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است باش فردا که دلت با دگران است تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن.) با تو گفتم(حذر از عشق ندانم سفر از پیش تو هرگز نتوانم روز اول که دل من به تمنّای تو پر زد چون کبوتر لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم باز گفتم که تو صیّادی و من آهوی دشتم تا به دام تو درافتم همه جا گشتم وگشتم حذر از عشق ندانم سفر از پیش توهرگز نتوانم نتوانم) اشکی از شاخه فرو ریخت مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریست اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه کشیدم نگسستم نرمیدم... رفت در ظلمت غم آن شب شب های دگر هم نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم بی تو امّا به چه حالی باز از آن کوچه گذشتم. فریدون مشیری




موضوع مطلب :


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجازطول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجازطول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
پیوندها
لینک های ویژه
صفحات وبلاگ
RSS Feed
بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 31694

                    
 
 
 
Others